

در آغوش ابیانه، تولد یک شاعر
در هوای بلند کوههای ابیانه، جایی که رنگ خاک با آوای تاریخ آمیخته است، دکتر یحیی حدادی ابیانه در سال ۱۳۲۳ دیده به جهان گشود. در خانهای که با عطر قرآن و زمزمهی مثنوی سرشار بود، پرورش یافت؛ خانهای که شبها در آن شاهنامهخوانی و تفسیر نظامی به آیینی خانوادگی بدل شده بود.
او آخرین فرزند خانوادهای اهل دین و ادب بود، جایی که مهر پدر و مادر، در کنار کلمات، نخستین آموزگار روح او شدند. شعر را نه با کتاب، که با صدا و نگاه آموخت؛ از آن شبنشینیها که پدر، با صدایی گیرا، بیتبهبیت از عشق، عقل و افسانه میخواند.
سالهای کودکیاش در پیوند با طبیعت، مذهب و موسیقی واژهها گذشت، و در همان حال، مسیر دانش را نیز با پشتکار طی کرد. از پیادهرویهای روزانه برای رسیدن به کلاسهای ابتدایی و دبیرستان در روستاهای اطراف، تا قبولی با رتبهی برتر در دانشکده پزشکی مشهد، راهی پر زحمت اما سرشار از عزم و درخشش را پیمود.
در کنار سالها طبابت و خدمت در عرصه درمان، شعلهی شعر هیچگاه در دلش خاموش نشد. امروز، مجموعه شعر «صهبای شفق»، نهفقط حاصل سالها سرودن، که عصارهی زیستنیست شاعرانه، آگاهانه و روشن.


صهبای شفق
در دل سحر، جایی میان نور و نغمه، «صهبای شفق» متولد شد؛ کتابی که واژهها در آن نهتنها رقصاناند، بلکه رازدار لحظاتی ناب از درون شاعری پُرآوازهاند.
این مجموعه، حاصل سالها سکوت و تأمل، زیستن و شنفتن است؛ جایی که غزل و مثنوی، قصیده و رباعی، در کنار هم، جامی از شور و شعور را به دست خواننده میسپارند.
در «صهبای شفق» نه فقط با شعر، که با روح شاعر روبهرو میشوی؛ با دردی پنهان در واژهها، با امیدی ساکن در مصراعها، با عشق، ایمان، وطن، انسان.
این کتاب، دعوتیست به خلوتی روشن. بیا، صفحهها را ورق بزن، شاید قطعهای از خودت را میان این سطرها بازیابی.
سخنی با شاعر ابیانه
دکتر یحیی حدادی ابیانه، که در گذر سالها از حکمت کتاب و سادگی روستا تا طبابت و شعر، همواره جویای معنا بوده، اکنون نیز آغوش واژههایش گشوده است برای آنکه بخواند، بشنود، و اگر بود، پاسخی از دل بسپارد.
اگر دلتان سخنی دارد، یاد و خاطرهای، یا پرسشی که در آینهی شعر به دنبال پاسخش میگردد، در این سطرها بنویسید.
نه برای پاسخ، که برای پیوندی ناپیدا میان دل و دل، میان دستی که مینویسد و دلی که میشنود...